برادران شهید هاشمی |
[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 7:17 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
الا ای محرم!... از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمه عطش جاری ساخته اند،از شبی که در پیاله دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند،دلمان یک حسینیه پر شور است. در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابه چشم، بی قراری می کنند. سینه ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ، که درب آن با کلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود. ما دلهای شکسته خود را وقف اباعبدالله کرده ایم و اشک خود را نذر کربلا، و این « وقفنامه » به امضای حسین رسیده است. صبحها وقتی سفره عزا گشوده می شود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق می شود. ابتدا چند مشت «آب بیداری » به صورت جان می زنیم تا «خواب غفلت » را بشکنیم. زیارتنامه را که می بینیم، چشممان آب می افتد و «السلام علیک » را که می شنویم، بوی خوش کربلا به مشام دل می رسد. توده های بغض، در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی! الا اى محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى کهن یاد و دشمنستیزى که همواره در یادشانى
آنگاه، جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره توسل، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم. در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است! خدایا! ما را به چشمه کربلا تشنه تر کن! و تو ای محرم! تو آن کیمیاى دگرگونهسازى که مرگ حیات آفرین را - به نام «شهادت» به اکسیر عشقى که در التهاب سر انگشت سحرآفرینت نهفته است، چو شهدى مصفا و شیرین به کام پذیرندگان مىچشانى. تو آن خشم خونین خلق خدایى که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوى تمام ستمدیدگانى که در کربلا ، نیمروزى به یکباره ترکید و آن خون دل و دیده روزگار که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت. الا اى محرم! تو به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند، تو آن آشناى کهن یاد و دشمنستیزى که همواره در یادشانى. الا اى محرم!... [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 7:5 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
ژرفای عشق ما هنوز شگفت زده ، به لحظاتی می اندیشیم که قطره های بلورین در کاسه چشمان مادران و همسرانتان ، شما را نوازش می کرد. به لحظات آخر که لب های کودکان ، گونه هایتان را می نواخت. به دوستان که هنوز گرمای دست شما که هنگام رفتن ، دستشان را به گرمی فشردید احساس می کنند. آن ها در خلوت خود ، روزهای خوب با شما بودن را مرور می کنند. تصویر نورانی تان در جای جای کشور اسلامی مان میهمان دیدگانشان شده است و هر روز شما را می بینند با آهی از ژرفای عشق به خوبی ها. این روزها مراسم یادبود عروج شما در گوشه گوشه میهن برپا می شود ، دوستان و یاران دیرین می آیند ، بر زانوی ادب می نشینند ، قرآن می خوانند ، مویه می کنند و یادواره شما را جاودانه می سازند. ما می اندیشیم که چگونه از شما بخواهیم شیشه دل هایمان را شفاف تر کنید ، قنات قنوتمان را پربار سازید و دامان نگاه ما را بر چهره نورانی تان گسترده کنید. شما دستتان به جاهای بلندی رسیده است ؛ به نور ، به جاهای خیلی دور ، به راه های صعب العبور. نیم نگاهی به ما بیندازید ، آری به ما که مانده در اسارت خاک ، هوای پریدن نداریم ، شما را می خوانیم تا از خدایتان بخواهید ما را هم از ستیغ قله های غربت دنیا ، به سواحل آفتابی عشق و پاکی و صداقت فراخواند. ما نیز هدیه کم بهایی جز سپاس و سلام نداریم : سلام بر شما آن هنگام که عطر خاطراتتان را به ما هدیه می کنید. سلام بر شما که ذهن ما را سرشار از گلاب ناب عشق می کنید. سلام بر شما که سرو بلند آزادگی را بر بام تاریخ می کارید. و سلامی از سپیدترین سلام ها به شما که یادتان هماره در مینای عشق می درخشد.
[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 6:47 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
«غدیر» سرچشمه همیشه جوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوستداران پیامبر(ص) و خاندانش جاری است. غدیر، شایسته هرحمد و ثناست که محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد وشأن نزول صفین و نهروان است. «بدر» عدالت می خواست؛ «احد» شجاعت را آرزو می کرد؛ «خیبر» تماشای صداقت را تمنا داشت و «غدیر» آمین آن همه دعا و ثنا بود. غدیر، روز بشریت و روز انسان است. غدیر تداوم «رسالت محمد» در «ولایت علی» است. غدیر، عید پیمان، میثاق و عهد است. غدیر عید عدالت و رهبری است؛ عید انسانیت و کمال است. عید شعله افکنی بر اندیشه ها و عید امید آفرینی در دل هاست. حاجیان در طواف اند. ابراهیم، تبر بر دوش در اندیشه شکستن آخرین بت های سیاه است. «زمزم» زمزمه می کند و نسیم، هروله کنان، سعی صفا و مروه درپیش گرفته و این همه، در جاری غدیر، بهم پیوسته تا دوباره بازوی وحی را در دست نبی به تماشا بنشیند و بر نگارینه تاریخ نقش کند. تاریخ به تماشای اقیانوس غدیر ایستاده که می خروشد و مانداب های کهنه را از بستر بیدار کرده، با خود می برد. ابراهیم، تبر به دست ایستاده؛ مریم، آغوش گشوده، اسماعیل می خندد و هاجر، اشک شادمانی می چکاند و همه و همه توفندگی نگاه مردی از تبار آفتاب را تماشا می کنند که غدیر میزبان اوست؛ همو که خورشید را مهمان کلبه کوچک بشریت کرده، بازوی جانشین او را در دست می فشرد و تاج ولایت را بر سرش می نهد. سلام خدا بر تو ای آخرین فرستاده و بر تو ای بهترین جانشین امت!
[ سه شنبه 90/8/24 ] [ 12:0 صبح ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
علی گویان همه نیکوسرشتند همه قبل از قیامت در بهشتند به وقت خلقتم ، خیل ملائک به قلبم «یا علی» را مینوشتند عید ولایت مبارک باد [ دوشنبه 90/8/23 ] [ 2:7 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
بیایید بیایید! خدایا دلم تنگ یاران شده چوباغی که دور از بهاران شده خدایا! به جانم صفایی ببخش دلم را تو حال و هوایی ببخش که این باغ را لاله کاری کنم بیاد شهیدان بهاری کنم شهیدان که با خون ملبس شدند فدای دفاع مقدس شدند مبادا که درقلب خاموش من شود یاد آنان فراموش من ز دریای چشمم گهر سفته ام شبی با دل خود سخن گفته ام که ای دل بیا همتی کن که من شوم قدری آزاد ازقید تن چرا از شهیدان عقب مانده ام سپیده زده و رنگ شب مانده ام شهیدان که بودند و ما کیستیم مگر با شهیدان نمی زیستیم مگر قلب تاریخ ما نیستند مگر شمع بزم و وفا نیستند بیا پاسداری کنیم از خونشان بیا تا نگردیم مدیونشان بیایید فرهنگ سازی کنیم که پیش خدا سرفرازی کنیم بگوییم از عزم و پیکارشان بگیریم درسی ز ایثارشان عمل بر وصایای آنان کنیم روا نیست گر نقض پیمان کنیم مبادا که پیمان ما بشکند حریم شهیدان ما بشکند بیایید تا پایداری کنیم ز خونهایشان پاسداری کنیم بیایید تجدید بیعت کنیم دفاع از ولی و ولایت کنیم
[ یکشنبه 90/8/1 ] [ 9:6 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
امروز برای شهدا وقت نداریم ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است مابهر ملاقات خدا وقت نداریم چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم درکوفه تن غیرت ما خانه نشین است بهر سفر کرببلا وقت نداریم تقویم گرفتاری ما پرشده از زر ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم هرچندکه خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
[ چهارشنبه 90/7/20 ] [ 11:34 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
من بر سر راه عشق زانو زده ام در محفل انس ذکر یاهو زده ام هر کس به کسی سپرده دل اما من دل در گرو ضامن آهو زده ام [ شنبه 90/7/16 ] [ 8:16 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
نقطه پرگار عشق![]()
امام رضا نقطه پرگار عشق است. قلب قبله و کعبه قبیله، و مشهد الرضا نقطه کانونی دلشدگان معرفت و حقیقت.
نقشه مشهد را که روی زمین پهن می کنیم، بهشت مقابل چشمانمان سبز می شود و هندسه معرفتی شیعه بر این اساس شکل می گیرد و مهندسی مشهد نیز هم؛ چنانکه مکه را به شناسنامه کعبه می شناسند و شکل گیری مکه نیز گرد کعبه است. اول کعبه شکل یافت و بعد مکه به وجود آمد. اول حرم صاحب حرم را یافت و حریم آفتاب، آفتاب شنهای عاشق نور را، و از آن روز، هرکس کاسه ای در دست، سهم خویش را از نور بر می دارد. و مگر نه اینکه شهرها، گرد رود خانه ها و مسیل آب شکل می گرفتند و تمدنها وجود می یافت.تمدن مشهد الرضا هم یکی از پرشکوه ترین تمدنهاست که در حاشیه رودخانه نور رضوی شکل گرفته و مبدا اتساع فکر شیعی شده است.همه مردم هم مشهد را به شهیدش می شناسند. اساسا این شهر وقتی شناسنامه دار شد، در جای اسم او نامی نوشتند که عطر شهید می داد.پس این شهر، شهر اوست و با همه شاهدان شهودی که از مشهد سرچشمه می گیرد... امام رضا امام همه است و هرکس حق دارد او را «آقای من» و «امام من» بخواند. همه او را «امام من» می خوانند و او «وحدت در عین کثرت» است؛ مظهر یکی از شؤون خداوندی. این وحدت در کثرت، آن قدر دلنشین هست و آن قدر وسیع که هیچ کس جای دیگری را تنگ نمی کند....
[ شنبه 90/7/16 ] [ 7:36 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
رستاخیز عشق
بوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را مینوازد؟ هوای پیراهن کدام یوسف است، که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است؟ این همه پروانه شناور در هوای عشق، زاده کدام لبخند است؟ آری! رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان میرود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفتهاند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیهالسلام صف کشیدهاند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند. خورشیدی از دامان «نجمه» طلوع کرده است تا سرنوشت تاریک دنیا را به روشنایی و روز برساند. خوش آمدی ای هشتمین خورشید! تو آمدی تا پرندگان خوش الحان، آشیان گزیده بر شاخسار نگاهت، دنیا را زیر پر و بال سعادت بگیرند. تا در تاریکنای دنیا، آفتاب لبخندت، «شمس الشموس» لحظههای بیکسی انسان باشد. تو در ادامه مهربانی خدا در مقدسترین دقایق موعود، زاده شدی، تا خواب تمام باغستانهای عقیم، از عطر نفسهای تو، به شکوفایی و رویش برسد. شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستادهاند و آبشارها، قد کشیدهاند زلالی و سرفرازی نگاهت را. جادهها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویدهاند. بوی تو وزیدن گرفت و تمام گردنهها به سمت مدینه چرخیدند. تمام دشتها پیراهن گل به تن کردند. نزول جاودانه مهربانیات، بر شورهزار غربت و تنهایی زمین، خجسته باد. [ شنبه 90/7/16 ] [ 6:40 عصر ] [ مهدی افشار ]
[ نظر ]
|
|
|